پلیمریزاسیون پسامتالوسنی

در تاریخچه توسعه کاتالیزورهای پلیمریزاسیون، ما همواره شاهد تلاش برای دستیابی به کنترل دقیق‌تری بر ساختار مولکولی بوده‌ایم. پس از تسلط بر کاتالیزورهای زیگلر-ناتا و ظهور کاتالیزورهای متالوسنی که به ما امکان کنترل تاکتیسیته و وزن مولکولی را دادند، صنعت پلیمر با یک سد بزرگ مواجه شد: ناتوانی در کوپلیمریزاسیون الفین‌ها با مونومرهای قطبی. کاتالیزورهای متالوسنی به دلیل خاصیت اکسوفیلی شدید، در حضور کمترین ناخالصی‌های قطبی یا مونومرهایی مانند آکریلات‌ها غیرفعال می‌شوند. این محدودیت، انگیزه اصلی برای کشف پلیمریزاسیون پسامتالوسنی (Post-Metallocene Polymerization) بود.

پلیمریزاسیون پسامتالوسنی به استفاده از نسل جدیدی از کاتالیزورهای تک‌سایت اشاره دارد که عمدتاً بر پایه فلزات واسطه متأخر (Late Transition Metals) مانند نیکل، پالادیوم، آهن و کبالت، یا فلزات واسطه متقدم با لیگاندهای غیرمتالوسنی (مانند تیتانیوم با لیگاندهای فنوکسی-ایمین) طراحی شده‌اند. ما در این فناوری با مکانیزم‌های نوینی روبرو هستیم که قواعد پیشین را تغییر می‌دهند؛ از جمله مکانیسم «راه رفتن روی زنجیر» (Chain Walking) که امکان تولید پلیمرهای شاخه‌دار از اتیلن خالص را فراهم می‌کند و همچنین قابلیت تحمل گروه‌های عاملی قطبی که دریچه‌ای تازه به سوی تولید پلی‌اولفین‌های رنگ‌پذیر و چسبنده باز کرده است. در این مقاله، ما شیمی، سینتیک و مهندسی این سیستم‌های کاتالیستی پیشرفته را بررسی می‌کنیم.

آنچه در این مطلب می‌خوانید :

برای درک عمیق جایگاه پلیمریزاسیون پسامتالوسنی در صنعت امروز، ما باید ابتدا به نقاط ضعف تکنولوژی‌های پیشین نگاه کنیم. صنعت پلی‌اولفین‌ها سال‌ها بر دو فناوری اصلی متکی بود: کاتالیزورهای زیگلر-ناتا و سپس کاتالیزورهای متالوسنی. هرچند این سیستم‌ها توانستند تولید پلی‌اتیلن و پلی‌پروپیلن را متحول کنند، اما یک محدودیت فنی در عملکرد آن‌ها وجود داشت که هیچ افزودنی یا تغییر فرآیندی نمی‌توانست آن را پر کند. ما در این بخش بررسی می‌کنیم که چرا صنعت پتروشیمی ناچار به بهره‌گیری از کاتالیزورهای پسامتالوسنی شد و این فناوری دقیقاً چه تمایزی با نسل‌های قبل دارد.

کاتالیزورهای متالوسنی که بر پایه فلزات گروه ۴ جدول تناوبی (تیتانیوم، زیرکونیوم و هافنیوم) بنا شده‌اند، یک ویژگی ذاتی دارند که هم نقطه قوت و هم نقطه ضعف آن‌هاست: این فلزات به شدت «الکتروفیل» (Electrophilic) و «اکسوفیل» (Oxophilic) هستند. اکسوفیل بودن به این معناست که مرکز فلزی تمایل بسیار شدیدی به واکنش با اتم‌های دارای جفت‌الکترون آزاد مانند اکسیژن و نیتروژن دارد.

در یک محیط پلیمریزاسیون ایده‌آل و خالص، این ویژگی مشکلی ایجاد نمی‌کند. اما وقتی ما قصد داریم پلی‌اتیلن را با یک مونومر قطبی مثل وینیل استات یا متیل آکریلات کوپلیمر کنیم تا خواص چسبندگی یا رنگ‌پذیری را بهبود دهیم، مشکل جدی ایجاد می‌شود. اتم اکسیژن موجود در مونومر قطبی، سریع‌تر از پیوند دوگانه کربن-کربن به مرکز فلزی کاتالیزور متالوسنی حمله می‌کند. این اتصال محکم، باعث بلوکه شدن سایت فعال می‌شود و کاتالیزور عملاً «مسموم» شده و از کار می‌افتد. پلیمریزاسیون پسامتالوسنی دقیقاً برای حل این معضل توسعه یافت. ما با تغییر فلز مرکزی از «فلزات واسطه متقدم» به «فلزات واسطه متأخر» (مانند نیکل و پالادیوم)، خاصیت اکسوفیلی را کاهش می‌دهیم تا کاتالیزور بتواند حضور مونومرهای قطبی را تحمل کند.

برای یک مهندس پلیمر، درک تفاوت ساختاری این سه نسل حیاتی است. تفاوت اصلی در «تعداد سایت‌های فعال» و «محیط شیمیایی اطراف فلز» است:

  1. زیگلر-ناتا (Ziegler-Natta): این سیستم‌ها «چندسایتی» (Multi-site) هستند. یعنی روی سطح کاتالیزور جامد، چندین نوع مرکز فعال با محیط‌های مختلف وجود دارد. هر سایت پلیمری با ویژگی متفاوت تولید می‌کند که نتیجه آن، پلی‌اتیلنی با توزیع وزن مولکولی پهن (Broad MWD) است.
  2. متالوسن‌ها (Metallocenes): این‌ها کاتالیزورهای «تک‌سایت» (Single-site) هستند که دارای لیگاندهای سیکلوپنتادی‌انیل (Cp) می‌باشند. تمام مولکول‌های کاتالیزور یکسان عمل می‌کنند و پلیمری با توزیع وزن مولکولی بسیار باریک تولید می‌کنند.
  3. پلیمریزاسیون پسامتالوسنی (Post-Metallocene): این دسته نیز مانند متالوسن‌ها، «تک‌سایت» هستند و کنترل دقیقی روی ساختار پلیمر دارند. اما تفاوت بزرگ آن‌ها در لیگاند است. در اینجا ما لیگاند Cp را حذف کرده و از لیگاندهای هتراتمی حاوی نیتروژن یا اکسیژن (مانند ایمین‌ها) استفاده می‌کنیم. همچنین فلز مرکزی معمولاً تغییر کرده است.

دنیای پلیمریزاسیون پسامتالوسنی بسیار گسترده است، اما ما می‌توانیم آن‌ها را بر اساس نوع فلز مرکزی به دو خانواده اصلی تقسیم کنیم که هر کدام رفتار صنعتی متفاوتی دارند:

  • خانواده نیکل و پالادیوم (Nickel/Palladium Based):
    این دسته که به کاتالیزورهای بروکارت (Brookhart) معروف هستند، رفتار متفاوتی را نشان می‌دهند. ویژگی بارز آن‌ها توانایی انجام مکانیسم «راه رفتن روی زنجیر» (Chain Walking) است. در پلیمریزاسیون پسامتالوسنی با این فلزات، ما می‌توانیم تنها با استفاده از اتیلن خالص، پلی‌اتیلنی تولید کنیم که دارای شاخه‌های کوتاه و بلند فراوان است. این یعنی تولید الاستومر بدون نیاز به کومونومر گران‌قیمتِ آلفا-الفین. همچنین کاتالیزورهای پالادیوم بیشترین تحمل را نسبت به گروه‌های قطبی دارند.
  • خانواده آهن و کبالت (Iron/Cobalt Based):
    این دسته که توسط گروه گیبسون (Gibson) توسعه یافتند، رفتاری متفاوت دارند. فعالیت کاتالیستی آن‌ها بسیار بالاست و معمولاً تمایلی به راه رفتن روی زنجیر ندارند. پلیمریزاسیون پسامتالوسنی با کاتالیزورهای آهن، منجر به تولید پلی‌اتیلن خطی با دانسیته بالا (HDPE) می‌شود. مزیت بزرگ این خانواده، ارزان بودن فلز آهن و سادگی سنتز لیگاندهاست که آن‌ها را برای تولید انبوه گریدهای متداول جذاب می‌کند.

یکی از ویژگی‌های متمایز پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، به‌ویژه در کاتالیزورهای خانواده بروکارت (نیکل و پالادیوم)، توانایی کنترل معماری پلیمر از طریق یک مکانیسم داخلی است. در سیستم‌های کلاسیک، ساختار پلیمر توسط خوراک ورودی دیکته می‌شود؛ اما در اینجا، خود کاتالیزور تصمیم می‌گیرد که زنجیر را خطی رشد دهد یا شاخه‌دار. ما در این بخش فرآیند دینامیک جابجایی فلز روی زنجیر پلیمری را بررسی می‌کنیم.

در پلیمریزاسیون متداول با کاتالیزورهای زیگلر-ناتا یا متالوسن، پلی‌اتیلن حاصل از اتیلن خالص، همواره ساختاری خطی (HDPE) دارد. برای کاهش دانسیته و تولید گریدهای انعطاف‌پذیر (مانند LLDPE)، ما مجبوریم کومونومرهای گران‌قیمت آلفا-الفین (مثل ۱-بوتن، ۱-هگزن یا ۱-اکتن) را به راکتور صنعتی تزریق کنیم. این کار نیازمند مخازن ذخیره اضافی، سیستم‌های کنترل نسبت خوراک و هزینه‌های عملیاتی بالاتر است.

در پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، ما این محدودیت را دور می‌زنیم. کاتالیزورهای پایه نیکل و پالادیوم این قابلیت را دارند که تنها با استفاده از خوراک «اتیلن خالص»، پلی‌اتیلنی با تعداد شاخه‌های بسیار زیاد تولید کنند. تعداد این شاخه‌ها می‌تواند از ۱ تا بیش از ۱۰۰ شاخه در هر ۱۰۰۰ اتم کربن متغیر باشد. این ویژگی به ما اجازه می‌دهد که تنها با یک مونومر ارزان (اتیلن)، طیف وسیعی از مواد، از پلاستیک‌های سخت تا الاستومرهای کاملاً نرم را تولید کنیم. این حذف کومونومر، پیچیدگی واحد صنعتی را به شدت کاهش می‌دهد.

مکانیسم «راه رفتن روی زنجیر» (Chain Walking) در واقع رقابتی بین رشد زنجیر و جابجایی کاتالیزور است. از نظر شیمیایی، این پدیده شامل مراحل پیاپی «حذف بتا-هیدرید» ($\beta$-Hydride Elimination) و «بازادغام» (Re-insertion) است.

فرآیند به زبان ساده به این صورت رخ می‌دهد:

  • ۱. پس از اتصال یک مونومر اتیلن، مرکز فلزی به انتهای زنجیر متصل است (کربن آلفا).
  • ۲. فلز یک اتم هیدروژن را از کربن همسایه (کربن بتا) جدا می‌کند. این کار باعث ایجاد یک پیوند دوگانه در انتهای زنجیر و تشکیل پیوند هیدرید-فلز ($M-H$) می‌شود.
  • ۳. در این مرحله، کاتالیزور از زنجیر جدا نمی‌شود؛ بلکه پیوند دوگانه حول محور خود می‌چرخد و دوباره به پیوند $M-H$ ملحق می‌شود، اما این بار در جهت عکس.
  • ۴. نتیجه این بازادغام این است که مرکز فلزی یک واحد کربنی به عقب حرکت کرده و روی کربن‌های داخلی زنجیر قرار می‌گیرد.
  • ۵. اگر در این حالت مونومر جدیدی اضافه شود، رشد زنجیر از وسط اسکلت قبلی ادامه می‌یابد و یک شاخه متیل، اتیل یا بلندتر ایجاد می‌شود.

در مهندسی واکنش پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، «فشار جزئی اتیلن» مهم‌ترین اهرم کنترلی ماست. ما با تنظیم فشار راکتور، تعیین می‌کنیم که کاتالیزور بیشتر «رشد» کند یا بیشتر «راه برود».

  • فشار بالای اتیلن: وقتی فشار را بالا می‌بریم، غلظت اتیلن محلول در اطراف کاتالیزور افزایش می‌یابد. در این حالت، سرعت واکنش انتشار (اتصال مونومر جدید) بر سرعت ایزومریزاسیون (راه رفتن) غلبه می‌کند. یعنی کاتالیزور فرصت نمی‌کند روی زنجیر به عقب برگردد و بلافاصله توسط مونومر بعدی به جلو هل داده می‌شود. نتیجه، تولید پلیمری با شاخه‌های کمتر، کریستالینیتی بالاتر و سختی بیشتر است.
  • فشار پایین اتیلن: در فشار کم، کاتالیزور زمان کافی (“Time-out”) دارد تا مکانیسم حذف و بازادغام بتا-هیدرید را چندین بار تکرار کند و مسافت زیادی را روی زنجیر طی نماید. این شرایط منجر به تولید پلیمری با ساختار دندریمری (Dendritic)، شاخه‌های فراوان و دانسیته بسیار پایین می‌شود که رفتاری شبیه به لاستیک دارد.

یکی از مزیت‌های عملیاتی پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، انعطاف‌پذیری محصول است. ما در یک راکتور واحد و با یک کاتالیزور مشخص (مثلاً کمپلکس نیکل-دی‌ایمین)، می‌توانیم تنها با تغییر پارامترهای عملیاتی (دما و فشار)، خواص فیزیکی پلیمر را کاملاً تغییر دهیم.

افزایش دما معمولاً نرخ Chain Walking را بیشتر از نرخ انتشار افزایش می‌دهد (چون انرژی فعال‌سازی بالاتری دارد). بنابراین، دماهای بالاتر منجر به پلیمرهای شاخه‌دارتر و نرم‌تر می‌شود. ما می‌توانیم پلی‌اتیلنی تولید کنیم که نقطه ذوب ($T_m$) آن از ۱۳۵ درجه سانتی‌گراد (مشابه HDPE) تا زیر صفر درجه (کاملاً آمورف و چسبناک) متغیر باشد. این سطح از کنترل بر توپولوژی زنجیر، در هیچ‌یک از سیستم‌های کاتالیزوری قبلی وجود نداشته است و دست مهندسین را برای تولید گریدهای اختصاصی (Tailor-made) باز می‌گذارد.

در میان سیستم‌های پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، کاتالیزورهای توسعه یافته توسط موریس بروکارت (Maurice Brookhart) و تیمش، شناخته‌شده‌ترین گروه هستند. این کاتالیزورها بر پایه کمپلکس‌های کاتیونی نیکل (II) یا پالادیوم (II) با لیگاندهای «آلفا-دی‌ایمین» (α-diimine) طراحی شده‌اند. ما در صنعت به این خانواده توجه ویژه‌ای داریم، زیرا آن‌ها اولین سیستم‌هایی بودند که توانستند با فلزات واسطه متأخر، پلی‌اتیلن با وزن مولکولی بالا تولید کنند. پیش از این، کاتالیزورهای نیکل تنها دیمر یا الیگومر تولید می‌کردند. در این بخش، شیمی دقیق و تفاوت‌های عملیاتی این دو فلز را بررسی می‌کنیم.

یکی از چالش‌های اصلی در کار با فلزات نیکل و پالادیوم، تمایل ذاتی آن‌ها به واکنش‌های «انتقال زنجیر» (Chain Transfer) است. در کاتالیزورهای ساده قدیمی، مولکول مونومر به راحتی به صورت عمودی (از موقعیت محوری) به مرکز فلزی نزدیک می‌شد و باعث جدا شدن زنجیر پلیمری در حال رشد می‌گردید. نتیجه این فرآیند، تولید واکس‌ها یا روغن‌های کم‌ارزش به جای پلاستیک جامد بود.

نوآوری اصلی در کاتالیزورهای بروکارت، استفاده از گروه‌های بسیار حجیم در ساختار لیگاند است. ما با قرار دادن گروه‌های بزرگ مانند «ایزوپروپیل» یا «متیل» در موقعیت‌های ارتو (Ortho) حلقه‌های فنیل متصل به نیتروژن، یک سد فیزیکی در اطراف مرکز فلز ایجاد می‌کنیم. این ممانعت فضایی (Steric Hindrance) دو کارکرد حیاتی دارد:

  • ۱. مسدود کردن حمله محوری: جلوی ورود مونومر از جهت نامناسب را می‌گیرد و مانع قطع شدن زودرس زنجیر می‌شود. این امر به ما اجازه می‌دهد پلیمرهایی با وزن مولکولی بسیار بالا (High Molecular Weight) تولید کنیم.
  • ۲. افزایش پایداری حرارتی: این ساختار حجیم مانند یک سپر محافظ عمل کرده و از تجزیه کاتالیزور در دماهای بالاتر جلوگیری می‌کند.

هرچند نیکل و پالادیوم در یک گروه جدول تناوبی هستند و ساختار لیگاند مشابهی دارند، اما رفتار آن‌ها در راکتور پلیمریزاسیون کاملاً متفاوت است و ما برای کاربردهای متمایزی از آن‌ها استفاده می‌کنیم:

  • کاتالیزورهای نیکل (Ni):این کاتالیزورها فعالیت (Activity) بسیار بالایی دارند و از نظر اقتصادی برای تولید انبوه مقرون‌به‌صرفه‌تر هستند. سرعت واکنش انتشار در نیکل نسبت به سرعت «راه رفتن روی زنجیر» بیشتر است. بنابراین، پلیمرهای تولید شده با نیکل معمولاً شاخه‌های کمتری دارند، کریستالینیتی بالاتری نشان می‌دهند و خواص فیزیکی آن‌ها به پلی‌اتیلن‌های تجاری (LLDPE) نزدیک‌تر است.
  • کاتالیزورهای پالادیوم (Pd):این سیستم‌ها فعالیت کمتری دارند و گران‌تر هستند، اما ویژگی منحصربه‌فرد آن‌ها «تحمل فوق‌العاده در برابر ناخالصی‌ها» و «نرخ بالای راه رفتن روی زنجیر» است. کاتالیزور پالادیوم می‌تواند آنقدر روی زنجیر عقب و جلو برود که ساختار نهایی پلیمر کاملاً تغییر کند. همچنین، ما برای کوپلیمریزاسیون مونومرهای قطبی، تقریباً همیشه مجبور به انتخاب پالادیوم هستیم، زیرا نیکل در برابر برخی گروه‌های قطبی حساسیت بیشتری نشان می‌دهد.

زمانی که از کاتالیزورهای پالادیوم در فشارهای پایین اتیلن استفاده می‌کنیم، پدیده‌ای جالب در معماری پلیمر رخ می‌دهد. به دلیل سرعت بسیار بالای مکانیسم Chain Walking نسبت به رشد خطی، کاتالیزور مدام شاخه روی شاخه (Branch on Branch) ایجاد می‌کند.

پلیمر حاصل دیگر شباهتی به زنجیرهای خطی یا حتی شاخه‌دار معمولی ندارد؛ بلکه ساختاری کروی و متراکم شبیه به درخت (Dendritic) یا «هایپر-برانچ» پیدا می‌کند. ما در مهندسی مواد به این ساختارها علاقه‌مندیم زیرا:

  • ویسکوزیته پایین: به دلیل شکل کروی و عدم گره‌خوردگی زنجیرها (Entanglement)، این پلیمرها حتی در وزن‌های مولکولی بالا، ویسکوزیته مذاب پایینی دارند و فرآیندپذیری آن‌ها عالی است.
  • خواص سطحی: تعداد زیاد گروه‌های انتهایی در سطح کره، خواص چسبندگی و حلالیت متفاوتی ایجاد می‌کند. این مواد به عنوان افزودنی‌های اصلاح‌کننده ویسکوزیته در روغن‌های صنعتی یا اجزای چسب‌های پایه حلال کاربرد دارند.

در میان سیستم‌های پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، کاتالیزورهای توسعه یافته توسط موریس بروکارت (Maurice Brookhart) و تیمش، شناخته‌شده‌ترین گروه هستند. این کاتالیزورها بر پایه کمپلکس‌های کاتیونی نیکل (II) یا پالادیوم (II) با لیگاندهای «آلفا-دی‌ایمین» (α-diimine) طراحی شده‌اند. ما در صنعت به این خانواده توجه ویژه‌ای داریم، زیرا آن‌ها اولین سیستم‌هایی بودند که توانستند با فلزات واسطه متأخر، پلی‌اتیلن با وزن مولکولی بالا تولید کنند. پیش از این، کاتالیزورهای نیکل تنها دیمر یا الیگومر تولید می‌کردند. در این بخش، شیمی دقیق و تفاوت‌های عملیاتی این دو فلز را بررسی می‌کنیم.

یکی از چالش‌های اصلی در کار با فلزات نیکل و پالادیوم، تمایل ذاتی آن‌ها به واکنش‌های «انتقال زنجیر» (Chain Transfer) است. در کاتالیزورهای ساده قدیمی، مولکول مونومر به راحتی به صورت عمودی (از موقعیت محوری) به مرکز فلزی نزدیک می‌شد و باعث جدا شدن زنجیر پلیمری در حال رشد می‌گردید. نتیجه این فرآیند، تولید واکس‌ها یا روغن‌های کم‌ارزش به جای پلاستیک جامد بود.

نوآوری اصلی در کاتالیزورهای بروکارت، استفاده از گروه‌های بسیار حجیم در ساختار لیگاند است. ما با قرار دادن گروه‌های بزرگ مانند «ایزوپروپیل» یا «متیل» در موقعیت‌های ارتو (Ortho) حلقه‌های فنیل متصل به نیتروژن، یک سد فیزیکی در اطراف مرکز فلز ایجاد می‌کنیم. این ممانعت فضایی (Steric Hindrance) دو کارکرد حیاتی دارد:

  • ۱. مسدود کردن حمله محوری: جلوی ورود مونومر از جهت نامناسب را می‌گیرد و مانع قطع شدن زودرس زنجیر می‌شود. این امر به ما اجازه می‌دهد پلیمرهایی با وزن مولکولی بسیار بالا (High Molecular Weight) تولید کنیم.
  • ۲. افزایش پایداری حرارتی: این ساختار حجیم مانند یک سپر محافظ عمل کرده و از تجزیه کاتالیزور در دماهای بالاتر جلوگیری می‌کند.

هرچند نیکل و پالادیوم در یک گروه جدول تناوبی هستند و ساختار لیگاند مشابهی دارند، اما رفتار آن‌ها در راکتور پلیمریزاسیون کاملاً متفاوت است و ما برای کاربردهای متمایزی از آن‌ها استفاده می‌کنیم:

  • کاتالیزورهای نیکل (Ni):این کاتالیزورها فعالیت (Activity) بسیار بالایی دارند و از نظر اقتصادی برای تولید انبوه مقرون‌به‌صرفه‌تر هستند. سرعت واکنش انتشار در نیکل نسبت به سرعت «راه رفتن روی زنجیر» بیشتر است. بنابراین، پلیمرهای تولید شده با نیکل معمولاً شاخه‌های کمتری دارند، کریستالینیتی بالاتری نشان می‌دهند و خواص فیزیکی آن‌ها به پلی‌اتیلن‌های تجاری (LLDPE) نزدیک‌تر است.
  • کاتالیزورهای پالادیوم (Pd):این سیستم‌ها فعالیت کمتری دارند و گران‌تر هستند، اما ویژگی منحصربه‌فرد آن‌ها «تحمل فوق‌العاده در برابر ناخالصی‌ها» و «نرخ بالای راه رفتن روی زنجیر» است. کاتالیزور پالادیوم می‌تواند آنقدر روی زنجیر عقب و جلو برود که ساختار نهایی پلیمر کاملاً تغییر کند. همچنین، ما برای کوپلیمریزاسیون مونومرهای قطبی، تقریباً همیشه مجبور به انتخاب پالادیوم هستیم، زیرا نیکل در برابر برخی گروه‌های قطبی حساسیت بیشتری نشان می‌دهد.

زمانی که از کاتالیزورهای پالادیوم در فشارهای پایین اتیلن استفاده می‌کنیم، پدیده‌ای جالب در معماری پلیمر رخ می‌دهد. به دلیل سرعت بسیار بالای مکانیسم Chain Walking نسبت به رشد خطی، کاتالیزور مدام شاخه روی شاخه (Branch on Branch) ایجاد می‌کند.

پلیمر حاصل دیگر شباهتی به زنجیرهای خطی یا حتی شاخه‌دار معمولی ندارد؛ بلکه ساختاری کروی و متراکم شبیه به درخت (Dendritic) یا «هایپر-برانچ» پیدا می‌کند. ما در مهندسی مواد به این ساختارها علاقه‌مندیم زیرا:

  • ویسکوزیته پایین: به دلیل شکل کروی و عدم گره‌خوردگی زنجیرها (Entanglement)، این پلیمرها حتی در وزن‌های مولکولی بالا، ویسکوزیته مذاب پایینی دارند و فرآیندپذیری آن‌ها عالی است.
  • خواص سطحی: تعداد زیاد گروه‌های انتهایی در سطح کره، خواص چسبندگی و حلالیت متفاوتی ایجاد می‌کند. این مواد به عنوان افزودنی‌های اصلاح‌کننده ویسکوزیته در روغن‌های صنعتی یا اجزای چسب‌های پایه حلال کاربرد دارند.

تقریباً همزمان با توسعه کاتالیزورهای نیکل و پالادیوم، گروه تحقیقاتی ورنون گیبسون (Vernon Gibson) روی دسته دیگری از فلزات واسطه متأخر تمرکز کردند: آهن (Fe) و کبالت (Co). تا پیش از این، تصور غالب در شیمی آلی-فلزی این بود که آهن برای پلیمریزاسیون اتیلن مناسب نیست، اما گیبسون با استفاده از لیگاندهای «بیس(ایمینو)پیریدین» (Bis(imino)pyridine) نشان داد که این فلز ارزان می‌تواند یکی از فعال‌ترین سیستم‌های کاتالیستی تاریخ را بسازد. ما در صنعت به این خانواده به عنوان جایگزینی کم‌هزینه برای سیستم‌های متالوسنی نگاه می‌کنیم.

یکی از شگفت‌انگیزترین ویژگی‌های کاتالیزورهای آهن-بیس(ایمینو)پیریدین، سرعت واکنش (Activity) آن‌هاست. در شرایط بهینه، فعالیت این کاتالیزورها می‌تواند با فعال‌ترین کاتالیزورهای متالوسنی بر پایه زیرکونیوم رقابت کند یا حتی از آن‌ها پیشی بگیرد (فعالیتی در حد ۱۰^۵ گرم پلیمر بر گرم فلز در ساعت).

این فعالیت بالا ناشی از هندسه خاص لیگاند سه دندانه‌ای است که فلز آهن را در مرکز خود محصور می‌کند و فضای واکنش را برای حمله سریع مولکول‌های اتیلن باز می‌گذارد. برای مهندسین فرآیند، این سرعت بالا یک چالش و فرصت همزمان است: فرصت برای کاهش هزینه کاتالیزور مصرفی، و چالش برای کنترل گرمای شدید آزاد شده در راکتور. اگر سیستم انتقال حرارت راکتور دقیق طراحی نشده باشد، فعالیت بالای آهن می‌تواند منجر به ذوب شدن پلیمر در حین تشکیل (Fouling) شود.

برخلاف کاتالیزورهای نیکل و پالادیوم که تمایل به «راه رفتن روی زنجیر» و تولید شاخه دارند، کاتالیزورهای آهن و کبالت رفتار کاملاً متفاوتی نشان می‌دهند. در این سیستم‌ها، سرعت واکنش بازادغام (که مسئول ایجاد شاخه است) بسیار کمتر از سرعت واکنش انتشار است.

به همین دلیل، کاتالیزورهای خانواده گیبسون، پلی‌اتیلنی کاملاً خطی و بدون شاخه تولید می‌کنند. محصول نهایی یک HDPE با دانسیته بالا و کریستالینیتی زیاد است. این ویژگی باعث می‌شود که این کاتالیزورها برای تولید گریدهای تزریقی و بادی که نیاز به استحکام مکانیکی و سختی بالا دارند، گزینه‌ای ایده‌آل باشند. همچنین، عدم وجود شاخه باعث می‌شود دمای ذوب پلیمر بالا (حدود ۱۳۵ تا ۱۴۰ درجه سانتی‌گراد) باشد.

ما در این سیستم‌ها ابزار قدرتمندی برای تنظیم طول زنجیر پلیمر در اختیار داریم: «ممانعت فضایی لیگاند». ساختار لیگاند بیس(ایمینو)پیریدین به ما اجازه می‌دهد تا با تغییر استخلاف‌های روی حلقه‌های فنیل متصل به نیتروژن، وزن مولکولی را از الیگومر تا پلیمر سنگین تغییر دهیم.

  • استخلاف‌های کوچک: اگر گروه‌های متصل به موقعیت ارتو (Ortho) کوچک باشند (مثلاً متیل)، نرخ واکنش «انتقال زنجیر به آلومینیوم» یا «حذف بتا-هیدرید» بالا می‌رود. در این حالت، زنجیرها زود قطع می‌شوند و محصول ما «آلفا-الفین‌های خطی» (LAO) خواهد بود که خود به عنوان کومونومر ارزشمند هستند.
  • استخلاف‌های بزرگ: با جایگزینی گروه‌های کوچک با گروه‌های حجیم‌تر (مانند ایزوپروپیل یا ترشیو-بوتیل)، فضای اطراف فلز بسته می‌شود. این ممانعت فضایی از واکنش‌های قطع زنجیر جلوگیری می‌کند و کاتالیزور مجبور می‌شود زنجیر را ادامه دهد. نتیجه این طراحی، تولید پلی‌اتیلن با وزن مولکولی بسیار بالا است.

در حالی که پژوهشگران غربی روی فلزات واسطه متأخر (نیکل و آهن) متمرکز بودند، در ژاپن گروه تحقیقاتی پروفسور فوجیتا (Terunobu Fujita) در شرکت میتسویی کمیکال، مسیر متفاوتی را در پیش گرفتند. آن‌ها به جای تغییر فلز، روی تغییر لیگاند تمرکز کردند. کاتالیزورهای FI (مخفف Phenoxy-Imine) همچنان از فلزات گروه ۴ (تیتانیوم، زیرکونیوم و هافنیوم) استفاده می‌کنند، اما لیگاند متالوسنی را حذف کرده و با لیگاندهای «فنوکسی-ایمین» جایگزین کرده‌اند. ما در صنعت، این سیستم‌ها را به عنوان دقیق‌ترین ابزار برای مهندسی ساختار مولکولی می‌شناسیم.

مهم‌ترین دستاورد فنی کاتالیزورهای FI، قابلیت انجام «پلیمریزاسیون زنده» در دمای بالا برای الفین‌هاست. پلیمریزاسیون زنده به واکنشی گفته می‌شود که در آن واکنش‌های «اختتام» (Termination) و «انتقال زنجیر» (Chain Transfer) کاملاً حذف شده‌اند. یعنی تا زمانی که مونومر در محیط وجود دارد، زنجیر پلیمری به رشد خود ادامه می‌دهد و هرگز نمی‌میرد.

در سیستم‌های متالوسنی معمولی، پلیمریزاسیون زنده فقط در دماهای بسیار پایین (مثلاً منفی ۷۰ درجه) امکان‌پذیر است که توجیه اقتصادی ندارد. اما ما با استفاده از کاتالیزورهای تیتانیوم-FI خاص، می‌توانیم در دمای محیط یا حتی بالاتر (تا ۵۰ درجه سانتی‌گراد)، پلیمریزاسیون زنده اتیلن و پروپیلن را انجام دهیم. این پایداری حرارتی ناشی از ساختار لیگاند فنوکسی-ایمین است که با ایجاد جاذبه‌های ضعیف (مانند برهم‌کنش C-H…F) با زنجیر پلیمر، از جدا شدن آن جلوگیری می‌کند.

نتیجه مستقیم ماهیت زنده بودن کاتالیزورهای FI، کنترل بی‌نظیر روی وزن مولکولی است. چون تمام زنجیره‌ها همزمان شروع به رشد می‌کنند و هیچ‌کدام در میانه راه قطع نمی‌شوند، در پایان واکنش همه آن‌ها طول تقریباً برابری دارند.

این ویژگی باعث می‌شود شاخص پراکندگی وزن مولکولی (PDI) در پلیمرهای تولید شده با سیستم FI بسیار نزدیک به عدد ۱ (حالت تک‌توزیع کامل) باشد. همچنین، چون کاتالیزور زنجیر را رها نمی‌کند، ما می‌توانیم به وزن‌های مولکولی بسیار بالا دست پیدا کنیم. تولید پلی‌اتیلن با وزن مولکولی فوق‌بالا (UHMWPE) با این روش بسیار ساده‌تر از روش‌های زیگلر-ناتا است، زیرا کاتالیزور در تمام طول واکنش فعال می‌ماند و زنجیر را تا حد ممکن بلند می‌کند.

یکی از آرزوهای دیرینه مهندسین مواد، تولید کوپلیمرهای الفینی قطعه‌ای (Block Copolymer) در مقیاس صنعتی بود. مثلاً ساخت پلیمری که نصف زنجیر آن پلی‌اتیلن (PE) و نصف دیگرش پلی‌پروپیلن (PP) باشد. روش‌های معمولی فقط کوپلیمر تصادفی (Random) تولید می‌کنند.

ما با استفاده از خاصیت زنده بودن کاتالیزورهای FI، می‌توانیم این ساختارها را معماری کنیم. روش کار به این صورت است: ابتدا اتیلن را به راکتور تزریق می‌کنیم تا قطعه پلی‌اتیلن ساخته شود. چون انتهای زنجیر هنوز زنده و فعال است، پس از مصرف شدن اتیلن، پروپیلن را تزریق می‌کنیم. کاتالیزور بدون وقفه شروع به اضافه کردن واحدهای پروپیلن به انتهای همان زنجیرهای پلی‌اتیلن قبلی می‌کند. محصول نهایی (PE-b-PP) خواصی کاملاً متفاوت از آلیاژهای فیزیکی دارد و به عنوان سازگارکننده (Compatibilizer) قدرتمند در بازیافت پلاستیک‌ها کاربرد دارد.

بزرگترین چالش فنی در صنعت پلی‌اولفین‌ها، ماهیت «غیرقطبی» پلی‌اتیلن و پلی‌پروپیلن است. این مواد به دلیل نداشتن گروه‌های عاملی، انرژی سطحی بسیار پایینی دارند که باعث می‌شود رنگ‌پذیری، چسبندگی و چاپ‌پذیری آن‌ها بسیار ضعیف باشد. راهکار سنتی، انجام فرآیندهای پس از تولید (مانند پیوندزنی مالئیک انیدرید در اکسترودر) است که هزینه و تخریب حرارتی را به همراه دارد. پلیمریزاسیون پسامتالوسنی با امکان کوپلیمریزاسیون مستقیم اتیلن با مونومرهای قطبی در داخل راکتور، این مانع قدیمی را از میان برمی‌دارد.

در شیمی کاتالیزورهای متالوسنی (بر پایه تیتانیوم و زیرکونیوم)، ما با یک مشکل ترمودینامیکی بنیادی روبرو هستیم. این فلزات «اسیدهای لوئیس سخت» هستند و تمایل شدیدی به تشکیل پیوند با «بازهای لوئیس سخت» دارند. گروه‌های عاملی قطبی مانند استرها، اترها و الکل‌ها دارای اتم‌های اکسیژن یا نیتروژن با جفت‌الکترون‌های آزاد هستند.

زمانی که ما مونومری مثل متیل آکریلات را به راکتور متالوسنی تزریق می‌کنیم، رقابتی بین «پیوند دوگانه کربن-کربن» (قسمت الفینی) و «گروه کربونیل» (قسمت قطبی) برای نشستن روی سایت فعال فلزی شکل می‌گیرد. در سیستم‌های متالوسنی، متأسفانه گروه قطبی برنده می‌شود و یک پیوند پایدار (کمپلکس $\sigma$) با فلز تشکیل می‌دهد. این اتصال آنقدر قوی است که دیگر جدا نمی‌شود و عملاً مرکز فعال را مسدود می‌کند. ما در اصطلاح مهندسی می‌گوییم کاتالیزور توسط مونومر قطبی «مسموم» (Poisoned) شده است.

کاتالیزورهای پسامتالوسنی بر پایه فلزات واسطه متأخر (به‌ویژه نیکل و پالادیوم)، رفتار شیمیایی متفاوتی دارند. این فلزات «اسیدهای نرم‌تر» هستند و تمایل کمتری به واکنش با اکسیژن دارند. این ویژگی باعث می‌شود که آن‌ها پیوند با سیستم $\pi$ الکترونی (پیوند دوگانه C=C) را به تشکیل کمپلکس با اکسیژن ترجیح دهند.

این تغییر اولویت شیمیایی، دو مزیت عملیاتی بزرگ به ما می‌دهد:

  • ۱. امکان کوپلیمریزاسیون: کاتالیزور اجازه می‌دهد مونومر قطبی از سمت صحیح (پیوند دوگانه) وارد واکنش شود و آن را در زنجیر پلیمر جای می‌دهد.
  • ۲. تحمل ناخالصی‌ها: کاتالیزورهای پسامتالوسنی حساسیت بسیار کمتری به رطوبت و اکسیژن موجود در خوراک دارند. این یعنی ما می‌توانیم از اتیلن با گرید پایین‌تر استفاده کنیم و هزینه‌های گزاف خالص‌سازی خوراک (Feed Purification) را کاهش دهیم. حتی در برخی پژوهش‌های پیشرفته، پلیمریزاسیون اتیلن در محیط آبی (امولسیون) با این کاتالیزورها انجام شده است.

تولید کوپلیمرهای قطبی مانند EVA (اتیلن-وینیل استات) و EMA (اتیلن-متیل آکریلات) به روش سنتی نیازمند فشارها و دماهای بسیار بالا (فرآیند رادیکالی اتوکلاو) است که انرژی زیادی مصرف می‌کند و کنترل کمی روی ساختار دارد. اما با پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، ما می‌توانیم این مواد را در فشار پایین و دمای ملایم تولید کنیم.

در این سیستم‌ها، کاتالیزورهای پالادیوم-دی‌ایمین بهترین عملکرد را دارند. آن‌ها مونومر قطبی را در انتهای زنجیرهای شاخه‌دار توزیع می‌کنند. نکته فنی مهم این است که کاتالیزور باید پس از وارد کردن مونومر قطبی، بتواند از «تله کیلات‌سازی» (Chelation Trap) فرار کند. یعنی بعد از اتصال گروه قطبی، اکسیژنِ گروه عاملی سعی می‌کند به فلز بچسبد و واکنش را متوقف کند؛ اما طراحی لیگاندها با ممانعت فضایی بالا، این حلقه را باز کرده و اجازه می‌دهد اتیلن بعدی وارد شود و زنجیر ادامه یابد.

هدف نهایی ما از تمام این پیچیدگی‌های شیمیایی، دستیابی به خواص کاربردی بهتر است. وارد کردن حتی درصد کمی (مثلاً ۱ تا ۵ درصد مولی) از گروه‌های قطبی در زنجیره پلی‌اتیلن، انرژی سطحی آن را به شدت افزایش می‌دهد.

این تغییر ساختاری باعث می‌شود:

  • رنگ‌پذیری: رنگ‌ها و جوهرها بدون نیاز به عملیات سطحی (مانند Corona treatment) روی قطعه پلیمری تثبیت شوند. این ویژگی برای صنایع خودروسازی (سپرها) و بسته‌بندی حیاتی است.
  • چسبندگی: پلیمر پسامتالوسنی قطبی، چسبندگی فوق‌العاده‌ای به فلزات (آلومینیوم فویل)، نایلون و EVOH پیدا می‌کند. این خاصیت، نیاز به لایه‌های چسبنده (Tie-layers) گران‌قیمت در فیلم‌های بسته‌بندی چندلایه را حذف می‌کند.
  • سازگاری: این کوپلیمرها به عنوان «سازگارکننده» (Compatibilizer) در مخلوط‌های پلیمری (Polymer Blends) عمل کرده و خواص مکانیکی آلیاژهای پلاستیکی را بهبود می‌بخشند.

انتقال یک تکنولوژی کاتالیستی از مقیاس آزمایشگاهی (فلاسک‌های شیشه‌ای) به مقیاس صنعتی (راکتورهای چند هزار تنی)، همواره با موانع مهندسی روبرو است. پلیمریزاسیون پسامتالوسنی با وجود مزایای شیمیایی فوق‌العاده، در فاز عملیاتی با چالش‌های خاصی مواجه است که مهندسین فرآیند باید بر آن‌ها غلبه کنند. در این بخش، ما مشکلات واقعی پیاده‌سازی این سیستم‌ها در پلنت‌های موجود را بررسی می‌کنیم.

یکی از ویژگی‌های بارز کاتالیزورهای پسامتالوسنی (به‌ویژه خانواده آهن و نیکل)، «فعالیت کاتالیستی» بسیار بالای آن‌هاست. در نگاه اول، فعالیت بالا مطلوب به نظر می‌رسد چون مصرف کاتالیزور را کاهش می‌دهد؛ اما در مهندسی راکتور، فعالیت بالا مساوی است با «تولید گرمای شدید در زمان کوتاه».

پلیمریزاسیون الفین‌ها ذاتاً واکنشی گرماده است. وقتی سرعت واکنش از حد مشخصی فراتر رود، سیستم‌های خنک‌کننده معمولی (ژاکت یا کویل) توانایی دفع گرمای تولید شده را ندارند. این عدم تعادل حرارتی منجر به تشکیل «نقاط داغ» (Hot Spots) در بستر راکتور می‌شود. در این نقاط، دما از نقطه ذوب پلیمر بالاتر می‌رود و ذرات پلیمر ذوب شده به هم یا به دیواره راکتور می‌چسبند. نتیجه این اتفاق، کلوخه شدن (Agglomeration) و توقف اضطراری واحد است. بنابراین، ما در طراحی فرآیندهای پسامتالوسنی، نیاز به سیستم‌های کنترل دمای بسیار حساس و استفاده از حلال‌های با ظرفیت گرمایی بالا برای مدیریت این انرژی داریم.

بیش از ۹۰ درصد واحدهای تولید پلی‌اولفین در جهان (فرآیندهای فاز گازی و دوغابی)، برای کار با کاتالیزورهای جامد یا «ناهمگن» طراحی شده‌اند. اما کاتالیزورهای پسامتالوسنی در حالت عادی، کمپلکس‌های محلول و «همگن» هستند. اگر ما این کاتالیزور مایع را مستقیماً به راکتور فاز گازی تزریق کنیم، پلیمر به صورت لایه‌ای روی دیواره‌ها تشکیل می‌شود (Reactor Fouling) که فاجعه‌بار است.

برای حل این مشکل، ما باید کاتالیزور را روی یک پایه جامد (Support) تثبیت کنیم. پایه‌های معمول شامل سیلیکا (SiO2)، آلومینا یا منیزیم کلراید هستند. چالش فنی اینجاست که فرآیند تثبیت معمولاً باعث افت شدید فعالیت کاتالیزور می‌شود. برهم‌کنش بین پایه و مرکز فلزی می‌تواند سایت فعال را تغییر دهد یا غیرفعال کند. هنر مهندسی کاتالیست در اینجا، انتخاب روشی برای اتصال شیمیایی لیگاند به پایه است که کمترین تاثیر منفی را بر عملکرد کاتالیزور داشته باشد و در عین حال، کاتالیزور در حین واکنش از روی پایه جدا نشود.

در فرآیندهای صنعتی، شکل و اندازه ذره پلیمر (Particle Morphology) اهمیت حیاتی دارد. ذرات پلیمر باید کروی، با چگالی توده (Bulk Density) بالا و بدون خاکه (Fines) باشند تا به راحتی در خطوط پنوماتیک جابجا شوند. کاتالیزورهای پسامتالوسنی اگر به درستی روی پایه تثبیت نشوند، دچار پدیده‌ای به نام «لیچینگ» (Leaching) می‌شوند.

در پدیده لیچینگ، گونه‌های فعال کاتالیزوری در حین واکنش از روی پایه جامد جدا شده و وارد فاز سیال می‌شوند. این ذراتِ جدا شده، آزادانه شروع به پلیمریزاسیون می‌کنند و ذرات بسیار ریز (خاکه) یا رشته‌های پلیمری تولید می‌کنند که باعث گرفتگی فیلترها و مبدل‌های حرارتی می‌شود. ما برای جلوگیری از این مشکل، از تکنیک‌های پیوندزنی کووالانسی لیگاند به پایه استفاده می‌کنیم تا مطمئن شویم پلیمریزاسیون منحصراً درون حفرات پایه جامد رخ می‌دهد و شکل هندسی پایه در ذره نهایی پلیمر حفظ می‌شود (Replication Phenomenon).

در شیمی آلی-فلزی، اگر فلز مرکزی را موتور محرک واکنش فرض کنیم، لیگاند نقش سیستم فرمان و کنترل را ایفا می‌کند. یکی از برتری‌های فنی پلیمریزاسیون پسامتالوسنی نسبت به سیستم‌های قدیمی‌تر، درجه آزادی فوق‌العاده بالا در طراحی لیگاند است. برخلاف متالوسن‌ها که ساختار ساندویچی صلب و محدودی دارند، ما در کاتالیزورهای پسامتالوسنی می‌توانیم با مهندسی دقیق ساختار الکترونی و فضایی لیگاند، رفتار کاتالیزور را برای تولید محصولی خاص تنظیم کنیم. در این بخش، پارامترهای مولکولی موثر بر عملکرد این سیستم‌ها را بررسی می‌کنیم.

عملکرد نهایی در راکتور پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، تابع مستقیمی از محیط شیمیایی اطراف فلز است. ما با تغییر گروه‌های جانبی (استخلاف‌ها) روی اسکلت لیگاند، دو اثر کلیدی را کنترل می‌کنیم:

  1. اثر فضایی (Steric Effect):در کاتالیزورهای پسامتالوسنی خانواده بروکارت (نیکل و پالادیوم)، وجود گروه‌های بسیار حجیم (مانند ایزوپروپیل یا ترشیو-بوتیل) در موقعیت‌های ارتو (Ortho) حلقه‌های آروماتیک، یک ضرورت است. این گروه‌های حجیم با ایجاد ممانعت فضایی، محورهای عمودی کاتالیزور را مسدود می‌کنند. این انسداد فیزیکی مانع از نزدیک شدن مونومر از جهت نامناسب و وقوع واکنش‌های قطع زنجیر می‌شود. تجربه نشان داده است که افزایش حجم فضایی لیگاند، مستقیماً وزن مولکولی محصول پلیمریزاسیون پسامتالوسنی را افزایش می‌دهد.
  2. اثر الکترونی (Electronic Effect):ما با قرار دادن گروه‌های کشنده الکترون (مانند فلوئور یا $CF_3$) یا دهنده الکترون روی لیگاند، چگالی الکترونی مرکز فلزی را تغییر می‌دهیم. برای مثال در کاتالیزورهای FI (خانواده فوجیتا)، استفاده از استخلاف‌های فلوئوردار باعث افزایش خاصیت اسیدی لوئیس در فلز تیتانیوم می‌شود. این تغییر الکترونی، میل ترکیبی کاتالیزور با الفین‌ها را افزایش داده و فعالیت (Activity) سیستم پلیمریزاسیون پسامتالوسنی را به طرز چشمگیری بالا می‌برد.

یکی دیگر از پارامترهای هندسی تعیین‌کننده در طراحی کاتالیزورهای پسامتالوسنی، «زاویه دهانه» یا Bite Angle است. این پارامتر، زاویه بین دو اتمِ متصل‌شونده لیگاند به فلز مرکزی (مثلاً زاویه N-M-N در لیگاندهای دی‌ایمین) را تعریف می‌کند.

زاویه دهانه مستقیماً میزان «باز بودن» سایت فعال را تعیین می‌کند. در فرآیند پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، اگر این زاویه بیش از حد باز باشد، فلز مرکزی محافظت نشده و در معرض واکنش‌های جانبی تخریبی قرار می‌گیرد. از طرف دیگر، اگر زاویه خیلی بسته باشد، فضای کافی برای ورود مونومر و تشکیل کمپلکس وجود نخواهد داشت و سرعت واکنش افت می‌کند.

اهمیت این زاویه به‌ویژه در کاتالیزورهای آهن و کبالت (خانواده گیبسون) مشهود است. ما امروزه با استفاده از مدل‌سازی‌های محاسباتی DFT (تئوری تابعی چگالی) پیش از سنتز واقعی، زاویه بهینه لیگاند را برای دستیابی به حداکثر بازدهی در پلیمریزاسیون پسامتالوسنی محاسبه می‌کنیم.

پس از بررسی شیمی و مهندسی فرآیند، اکنون زمان آن است که به خروجی نهایی نگاه کنیم. تکنولوژی پلیمریزاسیون پسامتالوسنی تنها یک بحث آکادمیک نیست، بلکه دروازه‌ای به سوی تولید موادی است که پیش از این ساخت آن‌ها غیرممکن یا غیراقتصادی بود. ما در صنعت پلیمر با استفاده از کاتالیزورهای پسامتالوسنی، در حال توسعه محصولاتی هستیم که خواص فیزیکی آن‌ها مرز بین پلاستیک و لاستیک را از میان برداشته است.

یکی از جذاب‌ترین دستاوردهای پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، تولید «الاستومرهای پلی‌اتیلنی» است. در روش‌های معمول، برای تولید لاستیک (مانند EPDM)، ما نیاز به کوپلیمریزاسیون پیچیده اتیلن، پروپیلن و یک دی‌ان داریم. اما با استفاده از کاتالیزورهای نیکل (خانواده بروکارت) در فرآیند پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، می‌توانیم تنها با خوراک اتیلن خالص، پلیمری با رفتار الاستیک تولید کنیم.

مکانیسم Chain Walking در این سیستم‌ها باعث ایجاد شاخه‌های کوتاه و بلند فراوان می‌شود که از تبلور زنجیره‌ها جلوگیری می‌کند. نتیجه، ماده‌ای شفاف، نرم و انعطاف‌پذیر است که خواص برگشت‌پذیری الاستیک (Elastic Recovery) عالی دارد. این محصولات جایگزینی اقتصادی برای PVC نرم یا لاستیک‌های ولکانیزه در کاربردهایی مانند واشرها، شلنگ‌ها و قطعات داخلی خودرو محسوب می‌شوند، با این تفاوت که قابلیت بازیافت کامل (به عنوان ترموپلاستیک) را دارند.

در شاخه روان‌کارها، پلیمریزاسیون پسامتالوسنی کاربرد منحصربه‌فردی پیدا کرده است. با استفاده از کاتالیزورهای پالادیوم در فشارهای پایین، ما ساختارهای «هایپر-برانچ» (Hyper-branched) یا دندریمری تولید می‌کنیم. این مولکول‌های کروی به دلیل شکل هندسی خاص خود، برهم‌کنش زنجیر-زنجیر (Entanglement) بسیار کمی دارند.

این ویژگی باعث می‌شود که این پلیمرها حتی در وزن‌های مولکولی بالا، ویسکوزیته پایینی داشته باشند و در برابر تنش برش مقاوم باشند. ما از این محصولات پلیمریزاسیون پسامتالوسنی به عنوان بهبوددهنده شاخص گرانروی (Viscosity Index Improvers) در روغن‌های موتور سنتزی یا به عنوان واکس‌های تخصصی در صنایع جوهر و پوشش استفاده می‌کنیم.

قابلیت کوپلیمریزاسیون با مونومرهای قطبی در سیستم‌های پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، راه را برای تولید فیلم‌های بسته‌بندی هوشمند باز کرده است. کوپلیمرهای اتیلن-آکریلات تولید شده با این روش، چسبندگی ذاتی به لایه‌های نفوذناپذیر (Barrier) مانند فویل آلومینیوم یا پلی‌آمید دارند و نیاز به چسب‌های لمینت را حذف می‌کنند.

همچنین، خلوص بالای محصولات حاصل از کاتالیزورهای زنده (مانند خانواده FI) در پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، آن‌ها را برای مصارف پزشکی ایده‌آل می‌سازد. عدم وجود واکس‌های الیگومری یا باقیمانده‌های کاتالیزوری سمی، این پلیمرها را برای ساخت ایمپلنت‌ها، لوله‌های دیالیز و بسته‌بندی‌های استریل دارویی که نیاز به شفافیت و زیست‌سازگاری دارند، مناسب کرده است.

تحقیقات اخیر در حوزه پلیمریزاسیون پسامتالوسنی از تمرکز صرف بر کاتالیزورهای تک‌هسته‌ای (Mononuclear) عبور کرده و به سمت سیستم‌های پیچیده‌تر و هوشمندتر حرکت کرده است. ما اکنون می‌دانیم که قرار دادن دو مرکز فلزی در کنار هم یا استفاده همزمان از دو نوع کاتالیزور متفاوت، می‌تواند خواصی را ایجاد کند که با یک مرکز فعال به تنهایی قابل دستیابی نیست. در این بخش، مرزهای دانش فنی در پلیمریزاسیون پسامتالوسنی را بررسی می‌کنیم.

در طراحی‌های پیشرفته پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، شیمیدانان کاتالیزورهایی سنتز کرده‌اند که دارای دو مرکز فلزی فعال (Binuclear) در فاصله بسیار نزدیک به هم هستند. ایده اصلی این است که این دو فلز با یکدیگر همکاری کنند (Cooperative Effect).

برای مثال، در برخی سیستم‌های نیکل دوهسته‌ای، نزدیکی مراکز فعال باعث می‌شود که شاخه‌دار شدن پلیمر افزایش یابد. مکانیسم احتمالی این است که زنجیر پلیمری در حال رشد روی یک فلز، با فلز همسایه برهم‌کنش می‌دهد یا سرعت انتقال زنجیر بین دو مرکز تغییر می‌کند. این طراحی مولکولی در پلیمریزاسیون پسامتالوسنی به ما اجازه می‌دهد تا وزن مولکولی و توزیع شاخه‌ها را با دقتی فراتر از سیستم‌های تک‌هسته‌ای کنترل کنیم. همچنین، اثرات الکترونی متقابل بین دو فلز می‌تواند پایداری حرارتی سیستم را افزایش دهد.

یکی از جذاب‌ترین کاربردهای صنعتی پلیمریزاسیون پسامتالوسنی، استفاده از سیستم‌های «تاندوم» (Tandem) یا راکتورهای هیبریدی است. هدف ما در اینجا تولید LLDPE (پلی‌اتیلن خطی با دانسیته پایین) تنها با استفاده از یک خوراک ورودی (اتیلن) است.

در این فرآیند، ما دو کاتالیزور متفاوت را همزمان در راکتور قرار می‌دهیم:

  • ۱. کاتالیزور اول (مثلاً یک کاتالیزور پسامتالوسنی آهن با استخلاف کوچک): وظیفه این کاتالیزور، دیمریزاسیون یا الیگومریزاسیون اتیلن برای تولید آلفا-الفین‌های کوتاه (مثل ۱-بوتن یا ۱-هگزن) در محیط راکتور است.
  • ۲. کاتالیزور دوم (مثلاً یک کاتالیزور متالوسنی یا پسامتالوسنی کوپلیمریزاسیون): این کاتالیزور، اتیلن باقی‌مانده را با آلفا-الفین‌های تولید شده توسط کاتالیزور اول کوپلیمر می‌کند.

نتیجه این هم‌افزایی در پلیمریزاسیون پسامتالوسنی تاندوم، تولید پلیمری شاخه‌دار شبیه به LLDPE است، بدون اینکه نیاز باشد کومونومر گران‌قیمت ۱-بوتن را خریداری و ذخیره کنیم. این روش که به «تکنولوژی گرانول راکتوری» معروف است، هزینه‌های سرمایه‌گذاری (CAPEX) واحدهای پتروشیمی را به شدت کاهش می‌دهد.

https://omidomranco.com/fro0ML
کپی آدرس